دانشمند، دانشمند نمی شود، تا اینکه . . .در برابر دانشش چیزی از کالای پست دنیا نگیرد . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :49
بازدید دیروز :81
کل بازدید :83059
تعداد کل یاداشته ها : 109
03/12/25
2:11 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
سعید[0]
خوشحال می شوم سوالات علمی خود را بپرسید.

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
خرداد 94[104]

تصویر

هراکلیتوس (Heraclitus):

هراکلیتوس (حدود 470 ق.م) اهل افسوس، واقع در چند مایلی میلتوس است. تقریبا صد قطعه ی قابل اعتماد از کتاب هراکلیتوس برای ما برجا مانده است. از گفته های هراکلیتوس بیش از هر فیلسوف پیش سقراطی دیگری اطلاع داریم.متاسفانه درباره اینکه منظورش چه بوده ضرورتا اطلاع بیشتری نداریم. هراکلیتوس نیز مانند آناکسیمندر به نثر می نوشت. اما بیشتر در قالب جملاتی قصار خواننده را برای فهم آن به مبارزه می طلبد.
یکی از معروف ترین گزین گویه های هراکلیتوس به آتش مربوط می شود. او می نویسد:
(( همه ی چیزها را می توان با آتش و آتش را با همه ی چیزها مبادله کرد))
بسیاری از مفسران عقیده دارند که هراکلیتوس، آتش را ماده ی پایه ای واقعیت می دانسته و لذا او را در ردیف کیهان شناسان میلسی قرار می دهند که سعی می کردند همه ی چیزها را به یک عنصر تقلیل دهند.

عده ای دیگر عقیده دارند که هراکلیتوس از آتش در مفهومی زیرکانه و تمثیلی بهره می گیرد. در ماهیت آتش چیزی وجود دارد که ظاهر ثبات(ثابت بودن شکل شعله) و واقعیت تغییر(در تغییر بودن همه چیز در شعله) را القا می کند.
هراکلیتوس از این مشاهده نتایجی شگفت می گیرد:
واقعیت از تعدادی چیز ساخته نشده، بلکه فرآیند پیوسته ای از آفرینش و ویرانی است.
اما این قطعه ها را نیز باید در قالبی نمادین فهمید، نه به صورت تحت اللفظی.
یکی دیگر از گزین گویه های هراکلیتوس، تصویر جاری بودن آب را در ذهن متبادر می کند:
هراکلیتوس در توضیح این فکر می گوید: (( همه چیز جاری است و هیچ چیز دائمی نیست، هر چیزی جای خود را به دیگری می دهد و هیچ چیز ثابت بر جای نمی ماند.))
مفسران در توضیح نظر هراکلیتوس می گویند تنها چیزی که تغییر نمی کند خود تغییر است.
هراکلیتوس به دلیل دشواری گزین گویه های اش فیلسوف تاریک یا مبهم نامیده شد. درست یا غلط اندیشه های او توسط یونانیان بعدی، تفسیری بدبینانه یافت و این درک به نسل های آینده منتقل شد.براساس این تفسیر، آراء او چیزی بیش از فلسفه ی محض، و نوعی حالت یا دیدگاهی مبتنی بر فراق مندی( نوستالوژی) و خسران است:
- شما نمی توانید دوباره به خانه بازگردید. کودکی از دست رفته است.
- دوستان دوران جوانی رفته اند.
- زمان حال لغزان دور می شود.
- در یک رودخانه نمی توان دو بار شنا کرد.
- جنگ پدر و پادشاه همه چیز است.
- کشمکش همان عدالت است.
- هیچ چیز برای همیشه یکسان بر جای نمی ماند.


با وجود این در فلسفه ی هراکلیتوس چیز مثبتی نیز وجود داشت. نوعی لوگوس یا منطق نادیدنی بر تغییر حاکم بود که باعث می شد تغییر به خلاف ظاهرش، پدیده ای عقلانی باشد، نه آشوب زده و دلبخواهی.
هراکلیتوس می نویسد:
(( لوگوس همواره این طور است.))
این آموزه ی لوگوس افلاطون را عمیقا تحت تاثیر قرار داد و نهایتا به مبنای برداشت او از قوانین طبیعت تبدیل شد.
ای اصل ، با آموزه ی مورد ادعای مسیحیت نیز رابطه ی مستقیم دارد. در انجیل یوحنا خداوند و مسیح هر دو معادل با لوگوس شمرده شده اند:
(( در آغاز کلمه (لوگوس) بود، و کلمه (لوگوس) نزد خدا بود و کلمه (لوگوس) خدا بود)) یوحنا 1:1
(( و کلمه (لوگوس) جسم گردید و میان ما ساکن شد)) یوحنا 1:14