وفاداری، عامل الفت گرفتن [مردم با شخص] است. [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :19
بازدید دیروز :124
کل بازدید :83153
تعداد کل یاداشته ها : 109
03/12/26
6:10 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
سعید[0]
خوشحال می شوم سوالات علمی خود را بپرسید.

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
خرداد 94[104]

تصویر


آناکساگوراس (Anaxagoras):

کثرت گرای بعدی، آناکساگوراس (حدود 500 - 428 ق.م) اهل کلازومنا(Clazomenae) واقع در نزدیکی میلتوس، نظریه ی امپدوکلس را بیش از حد ساده انگارانه یافت.
وی (( بزرهای بی پایان ))(infinite seeds) را جایگزین (( چهار ریشه )) کرد. هر یک از این بزرها چیزی شبیه به یکی از عناصر شیمی امروز است، لذا این نظریه از جهاتی بسیار نو به نظر می رسد. هر یک از اشیاء موجود در جهان حاوی بذرهایی از همه یعناصر است، و در هر یک از آن ها بذر یک عنصر غلبه دارد.

(( در همه ی چیزها بخشی از هر چیز هست...زیرا چگونه ((مو)) می تواند از (( نه مو )) به وجود آید؟ با گوشت از نه گوشت؟ ))
آناکساگوراس با امپدوکلس موافق بود که برای توضیح حرکت و تغییر، وجود نیروهایی ضرورت دارد، اما یک نیروی ذهنی به نام نوس(Nous) یا ذهن را به جای دو نیروی اسطوره ای عشق و کشمکش قرار دارد.
این فرض به معنای آن بود که کائنات براساس یک نظم هوشمند و عقلانی سامان یافته است. (( نوس)) آناکساگوراس تقریبا شبیه به خدایی است که چیزها را از بذرها یا عناصر خلق می کند.

به علاوه، دنیاه های جاندار و بی جان با هم فرق دارند، زیرا دنیای جاندار در درون خود حاوی نوس است که اصلی خود سامان بخش است، حال آن که دنیای بی جان از بیرون توسط نوس سامان می یابد.
خود نوس به لحاظ کیفی در همه جا یکسان است، اما توانایی های اش را ماهیت پیکری که حاوی آن است تعیین می کند. انسان ها هوشمندتر از هویج ها نیستند، اما بدلیل داشتن زبان، انگشتان مقابل یکدیگر و پاها می توانند کارهای بیشتری انجام دهند. ( اگر شما مثل هویج یک ریشه ی صاف و تیز بودید نمی توانستید خیلی هوشمندانه عمل کنید)

توجه داشته باشید که آناکساگوراس اولین فیلسوفی است که به روشنی مرز میان ماده ی (( زنده )) و (( مرده )) را از هم تفکیک می کند.
مفهوم انسان ریخت نوس، برای دو تن از مهم ترین فلاسفه ی بعدی یونان، یعنی سقراط و ارسطو، امید بخش به نظر می رسید، اما در نهایت آن ها را نومید کرد.

سقراط می گوید:
که در آغاز این فکر را هیجان انگیز یافته، اما در پایان به این نتیجه رسیده که هیچ معنایی ندارد.
ارسطو نیز می گوید:
آناکساگوراس همچون انسانی هوشیار در میانه ی عده ای حراف ضعیف یک سروگردن از دیگران بلندتر است.
اما بعدا از آناکساگوراس نومید شد و اعلام کرد که:
((او از منطق همچون فرشته ی نجاتی(deus ex machina) برای ساخته شدن جهان استفاده می کند، و هنگامی که نمی تواند دلیل ضروری چیزی را بیان کند، پای کنطق را به میان می کشد، اما در همه ی موارد دیگر، رویدادها را به هر چیز دیگری غیر از منطق نسبت می دهد.))