چگونه کسی که برخی از آنچه را خداوند روزی اش ساخته، به او وام نمی دهد [یعنی انفاق نمی کند ]، محبّت پروردگارش را به کمال می رساند ؟ [حضرت مسیح علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :95
بازدید دیروز :81
کل بازدید :83105
تعداد کل یاداشته ها : 109
03/12/25
7:47 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
سعید[0]
خوشحال می شوم سوالات علمی خود را بپرسید.

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
خرداد 94[104]

تصویر


مکتب نوافلاتونی (Neoplatonism):

پس از مرگ مارکوس آئورلیوس رواقی(آخرین امپراتور خوب) دوره ای طولانی از بی نظمی و نابسامانی آغاز شد.
استیصالی که کردم در مقابل انحطاط این امپراتوری رو به افول دچارش شده بودند، در یک فرآیند احیاء دینی پاسخ داده شد. مهم ترین دیدن فلسفی رقیب مسیحیت در قرن سوم میلادی صورتی عرفانی از افلاتون باوری بود که امروزه مکتب نوافلاتونی نامیده می شود.

برپا دارنده این آیین افلوتین (Plotinus) 270 - 204 ب.م بود.
افلوتین نیز مانند افلاتون عقیده داشت که در این جهان نمی توان به حقیقت مطلق و قطعیت دست یافت.
افلاتون برای فراتر رفتن از مسایل جاری جهان و دست یافتن به حقیقت و قطعیت، روشی کاملا عقلانی را پیشنهاد می کرد، اما افلوتین رسیدن به چنین هدفی را امری فراعقلانی می دانست که از طریق نوعی وحدت خلسه آمیز با آن یگانه امکان پذیر است. از نظر افلوتین، یگانه همان مطلق یا خداوند بود.

در مسیر عقلانی هیچ چیز را نمی توان درباهی آن یگانه فهمید، و قایل شدن به هر گونه خصوصیتی برای او نادرست خواهد بود.
چنانچه از چشم انداز افلاتونی به تمثیل خط افلاتون نگاه کنیم، مشاهده خواهیم کرد که زبان، و لذا اندیشه، با ترسیم تمایزها کار می کنند(وقتی می گوییم این یک قلم است یعنی میز نیست).
اما در (( یگانه )) هیچ گونه تمایزی وجود ندارد، لذا نمی توان درباره ی او فکر کرد یا چیزی گفت.
آدمی یگانه را فقط از طریق وحدت یافتن با او می تواند بشناسد.

ما می توانیم در چهارچوب یک زندگی توام با فضیلت و از طریق یک برنامه ی خلسه، خود را برای این وحدت غایی آماده کنیم.
چون فلسفه ی افلوتین و پیروان او آخرین فلسفه ی دوران کلاسیک بود، روایت او از افلاتون باوری به جهان قرون وسطا راه یافت.
به همین دلیل است که می بینیم مساله وحدت وجود بار دیگر در قرون وسطا رخ می نماید و این بار نه صحنه ی مرگ کلاسیسیم، بلکه صحنه ی ولادت مسیحیت را تحت الشعاع قرار می دهد.