خداوند متعال، بنده ای را دوست دارد که چون بفروشد، آسانگیر باشد ؛ چون بخرد، آسانگیر باشد ؛چون قضاوت کند، آسانگیر باشد ؛ و چون قضاوت بخواهد، آسانگیر باشد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :102
بازدید دیروز :81
کل بازدید :83112
تعداد کل یاداشته ها : 109
03/12/25
8:17 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
سعید[0]
خوشحال می شوم سوالات علمی خود را بپرسید.

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
خرداد 94[104]
تصویر



آگوستین قدیس (Augustine of Hippo):

در سال 313 میلادی اتفاق مهمی روی داد. امپراتور رم کنستانتین به مسیحیت گروید، و هر چند از هر 10 تبعه امپراتوری فقط یک نفر مسیحی بود، مسیحیت به دین رسمی امپراتوری تبدیل شد.
طی دو قرن بعدی نخستین پدران کلیسا، به سنت فلسفی رایج نو افلاتونی مراجعه کردند تا مبانی فکری مورد نیاز برای دین نسبتا جدید خود را پی ریزی کنند.
نخستین فیلسوف حقیقتا مهم این سنت مسیحی - افلاتونی، آگوستین هیپویی (430 - 354 ب.م) بود.
وی پایی در دنیای کلاسیک و پایی در قرون وسطا داشت و بالای مغاکی ایستاده بود که این دو دنیا را از هم جدا می کرد.

آگوستین به عنوان دانشحوی جوان آیین سخنوری در رم، با آگاهی کامل به سرشت شهوت پرست خود، دلمشغول مساله ی خیر و شر بود.
او جذب مانویت (manicheanism)( بنیانگذار آن مانی از اهالی ایران در قرن سوم) شد که آمیزه ای از عناصر مسیحی و ایرانی بود، و واقعیت را مبارزه ای دائمی میان اصل نور( خیر) و اصل تاریکی(شر) می دانست.

جدال میان این دو اصل، در قالب جهان تجلی می یافت. روح نماینده ی خیر و جسم نماینده ی شر بود. آگوستین به عنوان یک مانوی، می توانست گناهان متعدد خود را به اصلی که به نوعی خارج از او قرار داشت منتسب کند.
اما آگوستین به زودی از این راه حل مساله شر ناخرسند شد و به سمت مکتب نوافلاتونی و مفهوم واقعیت غیرمادی آن رفت.
او اندیشه ی خود را درباره ی شر از این مکتب به عاریت گرفت، اندیشه ای که شر را نه به مثابه جنبه ای واقعی از واقعیت، بلکه نوعی فقدان، ناتمامی، و محرومیت تلقی می کرد.( لذا گناه نیز یک چیز نیست، بلکه فقدان نیکی است).

آگوستین در سال 388 پس از سپری کردن یک تجربه ی کوتاه عرفانی به مسیحیت گروید، و در این تعهد فکری خود دیگر هیچ گاه دچار تردید نشد.
درک او از مسیحیت تحت تاثیر اندیشه های نوافلاتونی بود.
اما اکنون پذیرفته بود که گناه صرفا فقدان نیکی نیست، بلکه محصول خودپرستی زیاده از حد شخص گناهکار و فقدان عشق کافی به خداوند است.
او از یک طرف باید به دلیل تقلیل نقش اراد
آگوستین نیز مانند رواقیون عقیده داشت که اختیار ظرفیت انجام کاری است که شخص خواهان انجام آن است، و شخص می تواند آنچه را که می خواهد انجام دهد، حتی اگر خداونداز قبل بداند که آن شخص چه می خواهد.

آگوستین خاطر نشان می کند که علم پیشینی خداوند بر یک تصمیم، باعث اتخاذ آن تصمیم نمی شود، و اعمال من محصول علم ام بر کاری است که می خواهم انجام دهم.
من در اینجا فقط نمونه ای از اندیشه های آگوستین را ارائه کرده ام.
فلسفه ی او تاملی عمیق در باب رابطه ی میان خداوند و بشر است.
با مرگ آگوستین فلسفه ی غرب دچار انحطاطی شد که به مدت 400 سال به طول انجامید. این دورانمقارن با پیشروی دنیای قرون وسطا است، حقیقتا شب تاریک روح غرب است.

لژیون های رمی دیگر قادر نبودند مرزهای امپراتوری را کنترل کنند، و قبایل توتونی از جنگل های شرقی، امپراتوری کهن را مورد تاخت و تاز قرار دادند.
رم ظرف مدت 35 سال دو بار تاراج شد. امپراتوران جدید (( بربر )) از نام های لاتین خوششان نمی آمد، و به جای آن از نام های ژرمنی استفاده کردند.
فلسفه آن طور که یونانی ها و رمی ها می فهمیدند در خطر نابودی قرار داشت.