هر کس دانشش را افزود ولی زهدش را نیفزود، جز دوری از خدا نیفزوده است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :41
بازدید دیروز :81
کل بازدید :83051
تعداد کل یاداشته ها : 109
03/12/25
12:0 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
سعید[0]
خوشحال می شوم سوالات علمی خود را بپرسید.

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
خرداد 94[104]
تصویر



قدیس آنسلم ( Saint Anselm):

پس از یوهانس به مدت 350 سال هیچ متفکری نظام ساز بزرگی وجود نیامد. از قرن سیزدهم، فلسفه به شیوه ای تکه پاره تر از رویکرد آگوستین یا یوهان و یا بعدها توماس آکویناس به حیات خود ادامه داد.
در واقع فلسفه به نوعی دستور فلسفی اصطلاحات الهیاتی محدود شده بود. اما رویکرد تکه پاره به معنای آن نیست که فلسفه دیگر از تاثیر گذاری بازمانده بود.
یکی از شگفت ترین قطعه های منطق فلسفی که در دوران قرون وسطا تولید شد نشان دادن وجود خداوند توسط آنسلم کانتربریایی ( 1109 - 1033) بود که بعدا قدیس آنسلم نامیده شد.

این برهان امروزه به برهان وجودی(ontological argument) معروف است چون نه از مشاهده بلکه از خود فکر هستی نشأت گرفته است.
برهان آنسلم با اشاره به آدم احمقی آغاز می شود (مزامیر 53:1) که (( در دل خود می گوید، خدایی نیست))
اما آنسلم می گوید، حتی این آدم احمق نیز می پذیرد که دست کم به لحاظ ادراکی چیزی وجود دارد که چیزی بزرگتر از آن قابل تصور نباشد.
زیرا هنگامی که این مطلب را می شنود آن را درک می کند...و مطمئنا چیزی که بزرگتر از آن قابل تصور نباشد، نمی تواند فقط در ساحت ادراک وجود داشته باشد.

زیرا فرض کنید که صرفا در ساحت ادراک وجود داشته باشد:
((در این صورت می توان تصور کرد که در واقعیت هم بزرگتر از ادراک است وجود دارد...لذا بی تردید هستی ای وجود دارد که بزرگتر از آن قابل تصور نباشد، و این هستی هم در ساحت ادراک و هم در واقعیت وجود دارد...و این هستی تویی، آن سرور من، پروردگار شما))
این برهان قدری لغزان است و بلافاصله نیز خرده گیرانی پیدا شدند.
یکی از معاصران آنسلم، راهبی به نام گائونلیون (Gaunlion) به نیابت از آن احمق ایرادهای زیر را بر برهان وارد کرد:
1- غیرممکن است (( یک هستی را تصور کرد که بزرگتر از آن ممکن نباشد)) خود این تصور ذهن را دچار حیرت می کند.
2- اگر برهان آنسلم معتبر باشد، در این صورت صرف توانایی تصور یک جزیره ی استوایی کامل، منطقا متضمن وجود چنین جزیره ای خواهد بود.

پاسخ آنسلم به اندازه ی ایرادهای گائونلیون ساده بود:
1- اگر شما عبارت (( کامل ترین هستی)) را درک کنید، در این صورت چنین هستی را تصور کنید.
2- در تعریف یک جزیره ی استوایی چیزی دال بر کامل بودن وجود ندارد، اما خود تعریف خداوند متضمن کمال او است، لذا تصور خداوندی که فاقد کمال باشد امکان پذیر نیست، و چون بدیهی است که بودن کامل تر از نبودن است، پس خود مفهوم خداوند متضمن وجود او است.

این برهان دشوارتر و هوشمندانه تر از آن چیزی است که به نظر می رسد. در واقع برهان بسیار خوبی است، و البته بی عیب نیست.
هوشمندانه بودن آن در این است که نشان می دهد جمله ی (( خداوند وجود ندارد)) جمله ای خود متناقض است. به این دلیل است که تنها یک آدم احمق می توانذ آن را بر زبان براند.
به برهان آنسلم توجه کنید نخست آن که مطلقا پیشینی است یعنی به هیچ گونه مشاهده ی حسی توسل نمی جوید، بلکه منحصرا به منطق محض متوسل می شود.
دوم، این دیدگاه افلاتونی را آشکار می سازد که کامل ترین معادل با واقعی ترین است.

برهان وجودی دارای تاریخی طولانی و پرفراز و نشیب است. پیش از آن که این روایت به پایان برسد باز هم به دفعات با آن برخورد خواهیم کرد.
بسیاری از فلاسفه بر این نظراند که سرانجام ایمانوئل کانت در قرن هجدهم آن را به بایگانی تاریخ سپرد( با نشان دادن این مطلب که اشکال این برهان دستوری است، نه منطقی).
اما حتی امروز، یعنی 900 سال پیش از طرح آن، هنوز هم مدافعان سرسختی دارد.