اگر هوست را پیروی کنی، کر و کورت می سازد و فرجامت را تباه و تو رانابود می کند . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :34
بازدید دیروز :81
کل بازدید :83044
تعداد کل یاداشته ها : 109
03/12/25
11:22 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
سعید[0]
خوشحال می شوم سوالات علمی خود را بپرسید.

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
خرداد 94[104]
تصویر



ویلیام اوکامی (William of Ockham):


اثر گذارترین فیلسوف ضد اسکولاستیک اواخر قرون وسطا ویلیام اوکامی(1280 – 1349) بود که قبلا به دلیل موضع نام گرایانه اش دربحث مربوط به جایگاه کلیات ازاو نام بردیم.
نام ویلیام برگرفته از محل ولادت او شهر اوکام واقع در جنوب انگلستان است. پس از پیوستن به فرقه ی فرانسیسی در آکسفورد الهیات خواند و نشان داد منطق دانی زبردست است.
او عقیده داشت هر گونه شناختی به جز شناخت وحیانی یابد مستقیما از مشاهدات حسی اشیاء و رویدادهای خاص به دست آید.
بنابراین به بیانی صریح چیزی به نام شناخت متافیزیکی وجود ندارد. از چشم انداز معرفت شناختی محدودی که آکم بنیاد نهاد استنتاج های متافیزیکی آکویناس اعتباری ندارند.

جستجوی دانش باید با هدایت اصل روش شناختی سادگی صورت بگیرد که براساس آن فرض ((کثرت بدون ضرورت)) ناموجه است.
این اصل که امروزه (( تیغ اوکامی)) نامیده می شود، بعدها به اصل راهنمای همه ی تجربه گرایان و در واقع یکی از مولفه های روش علمی تبدیل شد.
شکل جدید آن غالبا با قالب عبارت ((پدیده ها را فراتر از ضرورت تکثیر مکن)) درآمده است.
این عبارت به معنای آن است که:
چنانچه بتوان پدیده ای را با نظریه ای شامل عناصر کمتر به همان خوبی توضیح داد که با نظریه ای شامل عناصر بیشتر، باید نظریه ی ساده تر را برگزید.
اصل سادگی ویلیام باعث بروز نگرانی هایی در کلیسا شد. این سوءظن شکل گرفت که با استفاده از(( تیغ اوکامی )) تثلیث مقدس به اصلی یگانه بدل می شود.
یا حتی خداوند از تصویر تراشیده شود.

اما هدف ویلیام قطعا حمله به دین نبود. او به بیرون کشیدن کلیات و جوهرها از نظریه های متافیزیکی، و تراشیدن خود متافیزیکی از قلمروه شناخت ممکن علاقه داشت.
تیغ اوکامی علت های صوری و غایی ارسطو را که فیلسوفان اسکولاستیک وسیعا به کار می بردند نیز حذف می کند.
برنامه ی تجربه گرایی سفت و سخت ویلیام راه را بر برهان های سنتی اثبات وجود خداوند، خواه آنسلمی یا توماسی آن بست.
در مواجهه با ویلیام همواره باید به یاد داشته باشیم که از نظر خود او فلسفه ی تندروانه اش به معنای نفی الهیات نبود، بلکه او با سد کردن اندیشه های متافیزیکی در تحمیل قید و بندهایی بر توانایی خداوند، درواقع هدف تحکیم الهیات را دنبال می کرد.

از نظر او آزادی بی حد و حصر خداوند، لطف فهم ناپذیر او و علم فراگیر و کاملش، با هیچ اصل انسانی جز قانون عدم تناقض محدود نمی شود.
در واقع این قدرت های آسمانی حتی می توانند اصول فلسفه ی تجربه گرا را نیز واژگون سازند، زیرا خداوند این توانایی را دارد که در ذهن بندگان خود تصوراتی ایجاد کند که هیچ رویداد واقعی در جهان علت آن ها بوده اند.
تعجبی ندارد که شماری از چهره های دینی آن روزگار دیدگاه های ویلیام را ارتداد به شمار می آوردند. رئیس دانشگاه آکسفورد از دادن درجه ی استادی الهیات به او خودداری، و طی شکایتی به پاپ، خطر رواج اندیشه های ویلیام را گوشزد کرد.
ویلیام به کاخ پاپی در آوینیون فرآخوانده شد تا عقایدش تفتیش شود. ویلیام به مدت 4 سال در آوینیون بود بدون ان که تصمیمی قضایی درباره اش گرفته شود.

در آوینیون ویلیام وارد حوزهی بحثی درباره ی نقش فقر در میان روحانیون شد، چون در مقابل موضع پاپ، از آموزه ی فرانسیسی فقر دفاع کرد.
هنگامی که متوجه شد پاپ در آستانه ی صدور فرمانی دایر بر محکومیت او در دفاع از فقر اصحاب دینی قرار دارد، به باواریا گریخت و از امپراتور لودویگ که نایب السلطنه ی ضد پاپی آن جا بود درخواست حمایت کرد.
ویلیام احتمالا در سال 1349 بر اثر ابتلا به بیماری طاعون سیاه در باواریا در گذشت.