هر که پوشش شرم گزیند کس عیب او نبیند . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :30
بازدید دیروز :81
کل بازدید :83040
تعداد کل یاداشته ها : 109
03/12/25
10:50 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
سعید[0]
خوشحال می شوم سوالات علمی خود را بپرسید.

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
خرداد 94[104]
تصویر





گوتفرید ویلهم فون لایب نیتس (Gottfried Wilhelm Leibniz):



گوتفرید ویلهم فون لایب نیتس در سال 1646 در لایپزیک به دنیا آمد. لایب نیتس تقریبا با همه ی دانشمندان بر جسته ی دورانش در سراسر اروپا مکاتبه داشت .لایب نیتس در پی متحد ساختن مذاهب مسیحی بود و از اروپای متحد دفاع می کرد تا ائتلافی باشد بر ضد عالم غیر مسیحی .در سال 1716 در گذشت .
آثار و اندیشه های او در توده ی عظیمی از دست نوشته ها نامه ها و مقالات پراکنده است .از آثار مهم او عدل الهی ، مونادولوژی ، گفتار در مابعد الطبیعه ، مبادی طبیعت و فیض الهی ، نظام نو ، در باره ی فهم انسانی ...
لایب نیتس مدعی بود که عالم به عنوان یک نظام هماهنگ است که در آن وحدت و کثرت و هماهنگی و تفصیل اجزاء وجود دارد .و برای فهم این هماهنگی ما باید تعابیر مرکب و پیچیده را به تعبیرات بسیط تحلیل کنیم .که این تعبیرات بسیط یا غیر قابل تعریف الفبای فکری انسان را تشکیل می دهند .
در مرحله ی بعد ما باید این حدود غیر قابل تعریف را به وسیله ی علائم ریاضی بیان کنیم .و اگر بتوانیم روش درست ترکیب این علائم ریاضی را به دست آوریم می توانیم از طریق برهان لمی به کشف حقایق نائل شویم و حتی به کشف حقایق جدید نیز برسیم .هر چند که حقایق تاریخی و قضایای ممکن از این طریق ممکن نیست .

لایب نیتس با کشف علائم و نماد ریاضی می خواست زبان ممکن و عامی را فراهم آورد و آنگاه این زبان را در همه ی علوم حتی مابعد الطبیعه ، فقه یا حقوق و الهیات بکار برد ." نظام استنتاجی منطق یا ریاضیات بیان یا مثالی از این حقیقت کلی است که عالم یک نظام است . بنابر این ، علم استنتاجی مابعد الطبیعه ، یعنی یک علم وجود ، ممکن است .
پس از تقسیم قضایا به تحلیلی و ترکیبی لایب نیتس فرق می گذارد بین حقایق عقلی متناهی که ما می توانیم ببینیم که انکارش مستلزم تناقض است و حقایق عقلی نامتناهی یعنی چیزی که از نظر ما ممکن الصدق است اما از نظر خداوند انکار ناپذیر است .
هر محمولی که بر موضوعی حمل می شود به نحو تحلیلی است یعنی مفهوم محمول همواره به نحو مصرح یا غیر مصرح مندرج بر مفهوم موضوع است .

اینکه قیصر از رودخانه ی روبیکون عبور کرد تحلیلی است اما ما نمی توانیم بفهمیم نظام پیچیده ای را که منجر به این تصمیم قیصر شد . لذا به نظر می آید که تحلیلی نیست ؛به عبارت دیگر هیچ کس نمی تواند این تحلیل نامتناهی را انجام دهد .فقط خداوند می تواند واجد آن تصور کامل شخصیت فردی قیصر باشد که برای معرفت قبلی همه ی امور که بر او قابل حمل است ضروری است . حقایق ضروری یا حقایق عقل و حقایق امرواقع هر دو ضروری هستنند ، اولی هم برای ما روشن است و هم برای خداوند .
اما دومی برای خداوندضروری است اما برای ما که نمی دانیم ممکن است .پس قضایای ضروری و قضایای ممکن ذاتا بسته به معرفت ماست .اما وقتی گفته می شود که قضایای وجود ضروری اند به این معنی نیست که خداوند اختیاری برای انتخاب این عالم نداشته است .اما چرا خداوند آزادانه این عالم را اختیار کرده است ؟

لایب نیتس می گوید خداوند عالمی را که واجد حد اکثر کمال بود انتخاب کرده است .این انتخاب از روی ضرورت اخلاقی است نه ضرورت منطقی یا ما بعد الطبیعی .
لایب نیتس جوهر خویش یا موناد را از تحلیل قضایا به دست نیاورد و از نظر او جوهر نتیجه ی تحلیل اشکال زبان نیست و یا ما جوهر را از تحلیل منطقی قضایای حملی به دست نمی آوریم .
ما از جوهر تصوری واضح اما غیر متمایز داریم که ناشی از احساس درونی از خود است .و جوهر مستمر از تجربه ی درونی ما یعنی از تجربه ی من دائم اخذ شده است .اما او نظریه ی جوهر خود را اگر چه که از پژوهش های منطقی نگرفته است اما با پژوهش های منطقی ارتباط داده و مطالعات منطقی او نیز در فلسفه ی جوهر وی تاثیر متقابل دارد .
لایب نیتس از اصل جهت کافی این نتیجه را که دو جوهر غیر متمایز ممکن نیست موجود باشند استنتاج می کند .دو موجود حقیقی که به نحو مطلق از یکدیگر غیر متمایز باشند وجودندارد .دو جوهر غیر متمایز که به طور کلی از یکدیگر غیر متمایز باشند جوهر واحدی خواهند بود .پس هر جوهری با جوهر دیگر باید حتما اختلاف داشته باشد حتی اگر این اختلاف بی نهایت کوچک و غیر قابل ادراک باشد .
چون اگر دو جوهر غیر متمایز وجود داشت خداوند و طبیعت در نظام بخشیدن به یکی سوای دیگری بدون جهت کافی عمل می کرد.
مونادها بر روی هم دارای سه خصلت وجودی بنیادی اند .خصلت نخستین ادراک است .

لایب نیتس ماده و نفس دکارت را به عنوان دو جوهر که بر یکدیگر اثر می گزاند را قبول ندارد چون ماده وجود حقیقی ندارد و صرفا پدیدار است و حقیقتا ماده ای نیست که نفس با آن در کنش و واکنش باشد هر چیزی دارای وجود حقیقی امری ذهنی یا نفسانی است منتها با شدت و ضعف موناد هابا هم متفاوت اند.دارای روح و ادراک هستند وهر مونادی جزئی از حقیقت را به فراخور استعداد خود نمودار می سازد جوهر هایی که جماد را می سازند ادراکشان بسیار ضعیف است لایب نیتس اینها را " موناد کاملا برهنه " نام می دهد . گروه دوم موناد هایی که کم و بیش دارای ادراک اند اما دارای ادراک مبهم یا آشفته اند همه ی موجوداتی که دارای اندام ارگانیک هستند مثل حیوانات .
گروه سوم موناد هایی هستند که دارای ادراک هی مشخص یا روشن هستند .مثل انسان. و در هر موجودی یک موناد بر موناد های دیگر برتری دارد که همان نفس و روح آن را تشکیل می دهد .هر مونادی میل وشوق به کمال دارد و میل دارد که نظر گاه خود را وسعت دهد اگر این میل در جنبه ی روحانی باشد علم وفکر وتعقل است و اگر در جنبه ی جسمانی باشد علت فاعلی حرکات می باشد .

اما این مونادهای پراکنده و بی در وپنجره این نظم و هماهنگی و تاثیر متقابل و خصلت دیالکتیکی آنها از کجا می آید.و لایب نیتس معتقد است که خداوند علت صدور این موناد هاست و این نظم و هماهنگی از پیش به آنها داده شده است وآن را اصل هماهنگی پیشین بنیاد می نامد.

دومین خصلت وجودی موناد ها تلاش یا تمایل است .مونادها در ماهیت خود نیرو تلاش و کوشش هستند و محتوای آنها در هر لحظه ادراک آنهاست.لذا میل به خود فرا تر رفتن دارند که همان کمال جویی است .انتقال از یک ادراک به ادراک دیگر یعنی جنبش دایمی.

سومین خصلت وجودی موناد ها جهان نمایی است چون هر مونادی دارای دو خصلت پیشین ادراک و تلاش است پس در هر لحظه ، همه ی جهان هستنی را نشان می دهد .


لایب نیتس زمان و مکان را نسبی می داند مکان چیزی جز ترتیب موجود بودن اجسام با یکدیگر نیست و زمان هم چیزی جز توالی و پی درپی بودن اجسام نیست .