مشک عطرى است نیکو . بردن آن آسان و بوى خوش آن پرورنده دماغ انسان . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :89
بازدید دیروز :12
کل بازدید :84885
تعداد کل یاداشته ها : 109
04/4/18
10:12 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
سعید[0]
خوشحال می شوم سوالات علمی خود را بپرسید.

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
خرداد 94[104]
تصویر



سورن کی یر کگور (Søren Kierkegaard):


روش شوپنهاور در برخورد با هگل، نخست دشنام دادن به او و سپس نادیده گرفتن اش بود.
اما نسل فیلسوفان قاره ای که در پی شوپنهاور وارد میدان شدند، ناگزیر بودند مستقیم تر به هگل بپردازند، چرا که هگل در دهه ی 1830 نفوذ قابل توجهی پیدا کرده بود.
یکی از عجیب ترین اعضای این نسل سورن کی یر کگور (1855-1813) دانمارکی بود.
کی یر کگور که امروزه پدر اگزیستانسیالیسم (اصالت وجود) شناخته می شود، در آغاز خود را یکصاحب نظر دینی و ضد فلسفه می دانست.
اما در واقع بیش از آن که مخالف فلسفه باشد، با فلسفه ی هگل مخالفت می ورزید، با وجود این، مانند بقسه هم نسلان اش، بیش از آنچه که مایل به قبول آن بود، تحت تاثیر افسون هگل قرار گرفت.

کی یر کگور، هگل را بیشتر به این خاطر نکوهش می کرد که او ا مسئول انسان زدایی از حیات فکری یک نسل می دانست.
این انسان زدایی، نتیجه ی (( تصحیح)) منطق ارسطو توسط هگل بود.
ارسطو سه اصل پایه ای منطق را به شرح زیر تدوین کرده بود:
1- اصل این همانی ( A=A)
2- تصل امتناع تناقض (نه A و نه A-)
3- اصل امتناع شق ثالث (یا A یا A-)
هگل عقیده داشت که این اصول نادرست اند. منطق دیالکتیک جدید او این اصول را واژگون کرد. در دیالکتیک، هر چیزی به تعبیری ضد خود است، بنابراین نمی توان گفت (A=A) زیرا ( A=A-)
آنچه کی یر کگور می نویسد به واقع حاصل جمع و جوهر کل فلسفه نیست.

بلکه حاصل جمع و جوهر فلسفه ی هگل است، فلسفه ای که در آن همه ی قطب های متضاد از میان برداشته می شوند تا نوعی بی تفاوتی و بی اخلاقی ایجاد کنند، و با الغاء اصل امتناع شق ثالث، مقوله ی (( یا این/یا آن)) را در تصمیم گیری کنار بگذارند.
ماحصل این ماجرا به نفی آزادی منجر می شود که از نظر کی یر کگور و پیروان اگزیستانسیالیست او جوهر وجود انسانی است.
از دیدگاه کی یر کگور وجود زیسته ی من، معادل با شور، تصمیم و عمل است.
هیچ یک از این مقوله ها را نمی توان با اندیشه کاوید. اما کی یر کگور نمی خواهد بگوید که وجود و اندیشه رابطه ای ندارند.
در واقع با اندیشه باید در وجود رسوخ کرد اما چه نوع اندیشه ای؟
نوعی (( جستجوی وجودی)) که خود را عمیقا وقف امر وجود داشتن می کند، و با آگاهی از این که وجود چیست، در همه ی توهمات رسوخ می کند، و از طریق بازسازی وجود در عمل، بیش از پیش انضمامی می شود.
از دیدگاه کی یر کگور، خود اساسا ذهنیت است و ذهنیت بر اثر تعهد فر به حقایق ذهنی خودش ساخته می شود.

خود اصیل، آنی است که در جریان نوعی فعالیت باز - اندیشانه (( خود را انتخاب)) می کند، فعالیتی که ارزش ها را روشن می سازد و خلق می کند و در عین حال مسئولیت کامل آن ارزش ها را نیز به عهده می گیرد.
کی یر کگور، نه تدوین یک معرفت شناسی تازه را وظیفه ی خود می دانست، نه ایجاد یک نظام متافیزیکی تازه را، بلکه وظیفه ی خود را آفرینش نوع جدیدی از انسان می دانست.
انسان هایی که بتوانند آزادی خود را درک و سرنوشت خود را خلق کنند.( در انجام این وظیفه دومتفکر قرن نوزدهمی سرکش دیگر، یعنی مارکس و نیچه نیز به او پیوستند)
کی یر کگور روایت خود را از این انسان نو (( شهسوار ایمان )) نامید. از نظر او این شخص دارای نوعی قدرت و بزرگی فراانسانی بود. وی درباره ی نمونه ی مثالی شهسوار ایمان می نویسد:

(( هیچ یک از بزرگان جهان فراموش نخواهند شد. اما هر یک از آنها به شیوه ی خاص خود بزرگ بوده اند...هر یک از آنها نسبت انتظاراتش بزرگ بوده است. یکی با انتظار ممکن به بزرگی رسیده است، دیگری با انتظار جاودانگی، اما آن که ناممکن را به انتظار نشسته از همه بزرگتر بوده است. همگی در یادها خواهد ماند، اما هر یک از آنها به نسبت بزرگی آنچه برایش مبارزه کرده اند بزرگ بوده اند. کسی که با جهان مبارزه کرده با غلبه بر جهان بزرگ شده است، کسی که با خودش مبارزه کرده با غلبه بر خود بزرگ شده است، اما کسی که با خدا مبارزه کرده از همه بزرگتر شده است.))