جان استوارت میل (John Stuart Mill):
جان استوارت میل که در پیروی محض از اصول بنتامی بزرگ شد، پس از ابتلا به یک بیماری عصبی در سن بیست و یک سالگی، در مورد جنبه های معینی از این دیدگاه دچار تردید شد.
یکی از مواردی که باعث نگرانی خاطر او می شد، تصمیم گیری هایی از نوع به ساحل رفتن، شیمی خواندن و یا شش بسته آبجو، یک غزل واره ی شکسپیری بود.
اگر آدمهای معمولی در مقابل این انتخاب قرار می گرفتند که میان خواندن یک شعر رنسانسی و نوشیدن آبجو و تماشای تلویزیون یکی را انتخاب کنند...طبیعی است که چنانچه آنها شعر خواندن یا تماشای فوتبال را دوست نداشته باشند نمی توانید آنها را وادار به این کار کنید.
اما در دمکراسی و به موجب اصل ((هر نفر یک رای)) اگر از مردم بخواهید که میان انجام هزینه های عمومی برای آموزش شکسپیر در دانشگاه یا استرداد بخشی از مالیات دریافتی توسط دولت یکی را انتخاب کنند چه خواهد شد؟
میل از وقوع بدترین اتفاق ها بیم داشت و آن را نشانه ی بدی برای پیشرفت تمدن می دانست. چنانچه محاسبه ی خرسندی را راهنمای خود قرار دهیم، شاید گرفتار بدترین انتخاب ها شویم، و غلت زدن در گل و خاک در مرتبه ای بالاتر از فلسفه قرار بگیرد.
میل این مساله را به این صورت حل کرد که تنها کسانی می توانند در مورد دو تجربه ی متقابل داوری کنند و به یکی از آنها رأی دهند که قابلیت لازم برای این کار را داشته باشند.
نتیجه گیری میل این بود که:
(( انواعی از لذت مطلوب تر و ارزشمندتر از انواع دیگرند))
میل مدعی بود که با کنار گذاشتن محاسبه ی خرسندی، لذت را نه فقط بر حسب جنبه های کمی، بلکه برحسب جنبه های کیفی آن تحلیل می کند.