چیستی زمان؟! (قسمت اول)
اول یه تقسیم بندی در مورد انواع مختلف زمان بکنم تا مشخص بشه درباره چه نوع زمانی حرف میزنیم:
1- زمان فیزیکی: که همون ساعته که قدمتی بیش از 4000 ساله داره.
در مصر باستان از ستون سنگی به عنوان ساعت استفاده می کردند و همین طور آبی و خورشیدی.
در سال 1800 پیش از میلاد بابلیان روز رو به ساعت تقسیم کردن و هر ساعت رو به شصت دقیقه و هر دقیقه رو به شصت ثانیه.
و جالب اینکه یک ستاره شناس باستانی قادر بوده بدون ابزار و فقط با نگاه کردن به ستارگان ساعت رو با اختلاف 15 دقیقه بگه.
2- ساعت بیولوژیکی: هر کسی درون خودش ساعتی بیولوژیکی داره. به عنوان مثال قلب انسان به طور متوسط در هر دقیقه 70 بار می تپد. حالات روحی ما. هوشیاریمان و اشتهایمان بنا به ساعات مختلف روز چرخه ماه یا فصل ها الگوی مشخصی رو دنبال می کنه.
ظاهرا ساعت بیولوژیکی ما با گروهی از سلول های هیپوتالاموس در مغزمان در ارتباط نزدیک است.
این سلول ها به شبکیه چشم متصل اند و ظاهرا چرخه ترشح هورمون و حرارت پوست و وقت بیداری و استراحت را تنظیم می کنند.
این طور تصور می شود که هورمون ملاتونین نقش مهمی در کنترل آهنگ روزانه بازی می کند.
ساعت بیولوژیکی منحصر به ما نیست و همه موجودات در طبیعت اون رو دارن.
3- زمان روانی: ما می توانیم گذشته را خاطر آوریم و می توانیم گذشت زمان رو حس کنیم. ما در انتظار آینده هستیم و استمرار زمان را در اندازه های مختلف تجربه می کنیم و به طور شخصی و با ذهن خود به گذشت زمان آگاهیم.
همه می توانند کمابیش فاصله زمانی میان دو واقعه رو حدس بزنند.
برخی با دقت بسیار بالا این کار رو انجام میدن انگار تو سرشون ساعت درونی کوچکی جود داره که به نحوی با ساعت بیولوژیکی در ارتباطه.
آنچه درباره این ساعت ها جاابه اینه که ساعت درونی هر فرد نسبت به فرد دیگر به نظر سریع تر یا کندتر میشه.
به عنوان مثال یک دور بازی بسکتبال برای بچه ای که در حال بازی است شاید خیلی سریع بگذرد ولی برای والدین او که در عرض یک ماه برای بیستمین بار بازی او را تماشا می کنند می تواند جانفرسا باشد.
دور فرستی کوانتومی (Quantum Teleportation )
اروین شرودینگر تنها فیزیکدانی نبود که پذیرقتن جنبه های نامعمول مکانیک کوانتومی برایش مشکل بود. آلبرت اینشتین، که شاید بزرگترین فیزیکدان قرن بیستم باشد، نشان داد که مکانیک کوانتومی از بعضی لحاظ نظریه ای نامطلوبی است. او همراه با دو همکارش، بوریس پودولسکی و ناتان روزن، آزمایشی تخیلی را مطرح کرد که فکر می کرد عیب این نظریه را نشان می دهد. ولی مانند آزمایش تخیلی شرودینگر، تمام کاری که اینشتین انجام داد برجسته کردن شگفتی این نظریه بود و مبنای ممکنی برای دورفرستی فراهم آورد، که به باریکه های به کار رفنه برای انتقال افراد و اشیا در فضا در مجموعه داستان علمی-تخیلی استار ترک شبیه بود.
این آزمایش تخیلی مستلزم مفهومی بود به نام درهم تنیدگی. در مکانیک کوانتومی، درهم تنیدگی به وضعیتی اطلاق می شود که درآن حالت های دو یا چند ذره، با آنکه ذرات ممکن است لز هم دور باشند، به شدت به یکدیگر مربوط اند. این وضعیت ها رخ می دهند چون حالت های نامعین ممکن است بیش از یک ذره را در بر گیرند، به گونه ای که بین حالت ها یا مسیرهای تک تک آن ها پیوند برقرار کند.
مثلا، هر الکترون یک جفت ممکن است از شکاف های متفاوت آزمایش دو-شکاف توصیف شده ی قبلی عبور کند. اگرچه مکانیک کوانتومی نمی تواند پیشاپیش بگوید که کدام الکترون، E1 یا E2 از کدام شکاف می گذرد، اگر اندازه گیری نشان دهد E1 از شکاف A می گذرد، آنگاه E2 باید از شکاف B بگذرد.
آنچه اینشتین را نگران می کرد این است که درهم تنیدگی درهر فاصله ای عمل می کند. حتی اگر ذرات مایل ها از هم فاصله داشته باشند، یا حتی اگر آن ها را در کهکشان های متفاوتی باشند، وقتی که اندازه گیری در مورد یکی انجام شود حالت های دیگری خود به خود تعیین می شود.
فرض کنید یک واکنش شیمیایی یا هسته ای دو الکترون ایجاد می کند که از یکدیگر دور می شوند، و ماهیت واکنش تولید الکترون های با اسپین های مخالف است، یک الکترون اسپین بالا و الکترون دیگر اسپین پایین دارد. مکانیک کوانتومی آزمایش را به صورت تصلدفی توصیف می کند.
دو الکترون و حالت هایشان مشخث اند، ولی پیشاپیش نمی توان تعیین کرد که کام الکترون اسپین بالا و کدام الکترون اسپین پایین دارد. اگر فیزیکدانی آزمایشی را روی یک الکترون اجرا و اسپین بالا را تعیین کند، آنگاه حالت نامعین سیستم، متشکل از دو الکترون، به یک حالت اسپین معین تبدیل می شود. یعنی حالت اسپین الکترون دیگر، که قبلا نامعین بود، اکنون با آنکه ممکن است خیلی دور باشد معین است.
این مطلب اینشتین را گیچ و سردرگم کرده بود زیرا افکار و نظریه های او نشان داد که هیچ اطلاعاتی نمی تواند سریع تر از سرعت نور حرکت کند، ولی دانشمندی می توانست حالت اسپین یکی از الکترون ها را با اندازه گیری تعیین کند که ممکن بود در سیاره ی دیگر یا حتی در کهکشان دوری انجام شده باشد.
با وجود بدگمانی های اینشتین، آزمایش های مشابه داستان جفت الکترون پیشگفته ثابت می کنند که این حادثه رخ می دهد. ولی نتایج نظریه های اینشتین را نقض نمی کنند زیرا این پدیده اطلاعات را منتقل نمی کند. اندازه گیری الکترون اول حالت دومی را تعیین می کند، اما راهی وجود ندارد که ناظر الکترون دوم بتواند از اندازه گیری رخ داده آگاه شود مگر اینکه از شخصی که آزمایش را انجام داده پیامی را که با وسیله ی متداولی مانند رادیو منتقل شده باشد، دریافت کند. حالت الکترون برای ناظر دوم هنوز نامعلوم است تا اینکه اندازه گیری انجام گیرد یا پیامی از ناظر اول دریافت شود.
اینکه درهم تنیدگی هیچ قانونی را نقض نمی کند، باز هم یکی از نتایج عجیب تر مکانیک کوانتومی به شمار می آید. اگر حالت اسپین الکترون دوم، همان طور که نظریه می طلبد، تا وقتی که مشاهده شود نامعین است. آنگاه به طریقی که بعد از آنکه کسی حالت الکترون اول را تعیین کرد حالت اسپین مناسب را اتخاذ کند. این اساس استدلال اینشتین بود، که مطلب شرودینگر درباره ی گربه را شبیه سازی می کند. اگر حالت الکترون دوم آمیزه ای از اسپین بالا و پایین باشد که تا زمان مشاهده معین نیست، آنگاه اندازه گیری ناظر اول به طریقی بر حالت الکترون دوم تاثیر می گذارد. اینشتین برای این مطلب توضیحی نداشت.
هیچ کس دیگر هم درگیری را به وسیله ی فیزیک کلاسیک توضیح نداد. با وجود این، فرآیند می تواند مفید باشد. اگرچه اطلاعات نمی تواند منتقل شود، از آن می توان نسخه برداری، و آن را با روشی به نام دورفرستی، از طریق فضا منتقل کرد.
نویسندگان داستان های علمی-تخیلی اصطلاح دورفرستی را قبلا ساخته بودند، البته تا قبل از مکانیک کوانتومی سازوکار عملی برای آن نداشتند. ایده ی آن روبش (اسکن) کردن یک جسم یا شخص در یک مکان و ایجاد یک نسخه ی کامل در مکان دیگری است. نسخه ی اصلی معمولا طی فرآیند از میان می رود، تنها چیزی که منتقل می شود ساختار، غیرقابل تشخیص از اصل گنجانده شده در نسخه ی تکثیر شده است. همان طور که در شکل نشان داده شده، دورفرست (teleporter) شبیه دستگاه دورنگار است، با این تفاوت که فرآیند روبش نسخه ی اصلی را از میان می برد.
درهم تنیدگی به دلیل کنش از دور که اینشتین را حیرت زده کرد، نقشی بازی می کند. آزمایشی متشکل از یک واکنش یا حادثه ای دیگر از ذرات درگیر را ایجاد می کند. با انجام دادن یک دسته آزمایش دقیق، ناظران در یک مکان حالت یک زیرمجموعه لز ذرات تعیین می کنند.
اندازه گیری ها به طریقی انجام می شوند که از حالت یکی از ذرات نسخه برداری می کنند. اندازه گیری، این حالت ذره را به دلیل اصل عدم قطعیت هایزنبرگ برهم می زند، ولی ذرات درگیر اکنون در همان حالت اند. نسخه ی اصلی نابود می شود ولی نسخه ی بدل در مکان دیگری وجود دارد.
آزمایش های مربوط به فوتون ها تایید می کنند که دورفرستی کوانتومی می تواند رخ دهد. دانشمندان در دانشگاه واینا در اتریش فوتون را در 2004 در عرض رودخانه ای دانوب دورفرستی کردند. اگرچه در آزمایش های پیش تر در طول فاصله های کوتاه دورفرستی شده بودند، این نخستین بار بود که فرآیند در خارج از آزمایشگاه انجام می شد. یک کابل تار فیبرنوری در کف رودخانه حالت های بیت مانند (کیوبیت های) فوتون ها را به طرف دیگر منتقل می کرد.
آزمایش مهم دیگری در سال 2004 فرآیند را به اتم ها تعمیم داد. دانیل اف جیمز فیزیکدان از آزمایشگاه ملی لوس آلاموس با گروهی از پژوهشگران در دانشگاه اینسبروک در اتریش، که به وسیله ی پروفسور دنیر بلات هدایت می شد، همکاری کرد. این دانشمندان به کمک یون های کلسیم، حالت های کوانتومی را در فقط تقریبا یک هزارم یک اینچ دورفرستی کردند، ولی این آزمایش قابل ملاحظه بود زیرا اتم ها از فوتون ها بسیار پیچیده ترند. بذای کنترل شرایط، پژوهشگران اتم ها را تا دماهای بسیار پایین سرد کرده، به کمک لیزرها حالت های آن ها را دستکاری کردند. هماندهی دقت تکثیر همیشه کامل نبود، ولی آزمایش نشان داد که هم ماده و هم نور را می توان دورفرستی کرد.
توانایی فعلی دورفرستی کوانتومی راه درازی را تا استار ترک پیش رو دارد، و فرستادن انسان به سیاره های دور در زمانی به این نزدیکی ها دور از ذهن است. انسان مجموعه ای به شدت پیچیده از اتم هاست و هماندهی کم تر از 100 درصد فاجعه به بار خواهد آورد. ولی مسئله یک مسئله ی مهندسی است. به برکت وجود مکانیک کوانتومی، قانونی در فیزیک وجود ندارد که از پیشرفت این فناوری در آینده جلوگیری کند.
فیزیک، در یک حرکت جسورانه، حجم زیادی از داستان های علمی-تخیلی را ناگهان به نظر عملی، یا حتی محتمل، ساخته است. اما شاید مهم تزین نتیجه ی مکانیک کوانتومی محدودیت های آن است. لاپلاس از جهان هستی رویایی داشت که با هر جزئیاتی قابل حدس بود، با دانستن اطلاعات کافی، هر رویدادی را می شد پیش بینی کرد.
مکانیک کوانتومی جهان هستی متفاوتی را آشکار می ساخت، که در آن احتمال نقش بازی می کرد. در زمان لاپلاس، بخت آزمایی فقط به نظر می رسید تصادفی باشد، مردم عقیده داشتند که نتیجه به دلیل کمبود اطلاعات قابل پیش بینی نبود.
امروز، مکانیک کوانتومی نشان می دهد که تصادفی بودن نه به دلیل کمبود اطلاعات بلکه جزئی از طبیعت است. خواه در بخت آزمایی از گوی های پینگ پنگ استفاده شود. خواه از الکترون ها، درجه ای از عدم قطعیت همیشه وجود دارد تا اینکه کسی اندازه گیری انجام دهد.
فضای مایسنر( جهانی در اتاق خواب شما ):
مقدمه:
در سال 1992 استیون هاوکینگ تلاش کرد تا یکبار و برای همیشه به مساله سفر در زمان پاسخ دهد. او ذاتا با ایده سفر در زمان مخالف بود اگر سفر در زمان به راحتی پیک نیک آخر هفته بود باید امروز شاهد توریست هایی از آینده می بودیم که به ما خیره شوند و از ما عکس بگیرند.
اما فیزیکدانان اغلب از رمان حماسی تی اچ وایت پادشاه اول و آخر اقتباس می کنند.در این رمان جامعه ای از مورچگان عقیده دارند:
( هر چیزی که ممنوع نیست الزامی است. ) به بیان دیگر اگر اصلی اساسی در فیزیک وجود ندارد که سفر در زمان را ممنوع کند بنابراین سفر در زمان ضرورتا از نظر فیزیکی امکان پذیر خواهد بود. ( دلیل این مساله اصل عدم قطعیت است. چیزی اتفاق نمی افتد که وقوعش ممنوع باشد وگرنه اگر به اندازه کافی صبر کنیم تحولات و افت و خیزهای کوانتومی به تدریج آن را عملی می کند. )
در پاسخ به این مساله استیون هاوکینگ فرضیه حفاظت از گاهشماری را مطرح کرد که با جلوگیری از سفر در زمان از تاریخ محافظت می کند. بر طبق این فرضیه سفر در زمان به این دلیل که اصول فیزیکی خاصی را بر هم می زند امکان پذیر نیست.
از آنجا که کار با کرمچاله ها بسیار دشوار بود هاوکینگ استدلال خود را با بررسی یک جهان ساده شده آغاز کرد جهانی که بوسیله چارلز مایسنر از دانشگاه مریلند برای اولین بار کشف بود و تمام ملزومات سفر در زمان را در خود داشت.
فضای مایسنر:
فضای مایسنر یک فضای آرمانی است که در آن به عنوان مثال اتاق خواب شما به کل جهان تبدیل می شود. هر نقطه بر روی دیوار سمت چپ اتاق خواب شما دقیقا با نقطه متناظر آن بر روی دیوار سمت راست یکسان است.
به این معنی که اگر شما به سمت دیوار سمت چپ حرکت کنید با دیوار برخود نخواهید کرد بلکه در عوض به درون دیوار رفته و از دیوار سمت راست مجددا بیرون می آیید. به بیان دیگر دیوارهای سمت چپ و راست به یکدیگر متصلند به نوعی همانند یک استوانه.
همچنین نقاط روی دیوار رو به رو و پشت سر نیز به همین ترتیب با هم یکسانند همان طور که نقاط روی سقف و کف اتاق. بنابراین در هر جهتی که حرکت کنید از دیوار اتاق خواب عبور کرده و مجددا به درون آن باز می گردید. راه فراری نیست. به بیان دیگر اتاق خواب شما تمام جهان را شامل می شود.
مساله عجیب این است که اگر به دقت به دیوار سمت چپ بنگرید خواهید دید که در حقیقت شفاف است و نسخه دیگری از اتاق خواب شما در طرف دیکر دیوار وجود دارد. در واقع همزاد دقیقی از شما در اتاق خواب دیگری قرار دارد. اگرچه شما فقط می توانید پشت سر خود را ببینید و هرگز روی خود را نخواهید دید. اگر به بالا و پایین بنگرید در این حالت نیز نسخه دیگری را از خود خواهید دید. در حقیقت دنباله نامحدودی از خود را در مقابل – پشت سر – زیر و بالا خواهید دید.
برقراری ارتباط با خودتان بسیار دشوار است. شما هرگز روی او را نمی بینید .اما اگر اتاق به اندازه کافی کوچک باشد ممکن است بتوانید دست خود را داخل دیوار برده شانه همزاد خود را بگیرید.
در این حالت متوجه می شوید که همزاد شما از پشت شانه شما را گرفته است. همچنین می توانید دست چپ و راست خود را از اطراف به درون دیوارها برده و با گرفتن دست همزادان خود دنباله نامحدودی از خود را که دستان یکدیگر را گرفته اید ایجاد کنید.
سفر در زمان در فضای مایسنر:
در فضای مایسنر فرض کنید که دیوارها بسمت شما حرکت می کنند. در این حالت اتفاق جالبی می افتد. فرض کنید اتاق خواب در حال فشرده شدن است طوریکه دیوار سمت راست به آهستگی با سرعت سه کیلومتر بر ساعت به شما نزدیک می شود.
اگر در این حالت به سمت دیوار سمت چپ برویداز دیوار متحرک سمت راست بیرون خواهید آمد با این تفاوت که سه کیلومتر در ساعت به سرعت شما افزوده شده است. در واقع هر بار که درون دیوارسمت چپ می روید سرعتی برابر سه کیلومتر بر ساعت از طریق دیوار متحرک سمت راست به شما اقزوده می شود. پس تکرار این سفر به دور جهان سرعتی افزاینده خواهید داشت تا اینکه به تدریج به سرعت نور نزدیک می شوید.
در نقطه بحرانی مشخصی سرعت حرکت شما چنان زیاد می شود که در زمان به عقب خواهید رفت.
در واقع می توانید نقاط پیشین را در فضا – زمان ملاقات کنید. هاوکینگ فضای مایسنر را به دقت مورد بررسی قرار داد. او دریافت که دیوارهای چپ و راست از نظر ریاضی درست با دو دهانه یک کرمچاله برابرند. به بیان دیگر اتاق خواب شما درست شبیه یک کرمچاله است دیوارهای چپ و راست یکی هستند درست مشابه دو دهانه یک کرمچاله که آنها نیز یکی هستند.
سپس او تاکید کرد که فضای مایسنر هم از نظر کلاسیک و هم از نظر مکانیک کوانتوم ناپایدار است.
به عنوان مثال اگر چراقی را روی دیوار سمت چپ روشن کنید پرتو نور هر بار که از دیوار سمت راست بیرون می آید انرژی دریافت می کند. پرتو نور دچار انتقال به آبی خواهد شد به این معنی که انرژی می گیرد تا جایی که دارای انرژی بی نهایت شود که این غیر ممکن است.
یا اینکه پرتو نور چنان پرانرژی می شود که میدان گرانشی عظیمی ایجااد کرده منجر به فروپاشی اتاق خواب یا همان کرمچاله خواهد شد. بنابراین اگر بخواهید به درون کرمچاله بروید از هم خواهید پاشید.
همچنین می توان نشان داد به دلیل اینکه تابش می تواند به دفعات نامتناهی از درون دو دیوار عبور کند چیزی به نام تانسور انرژی – اندازه حرکت که محتویات ماده و انرژی فضا را مشخص می کند نامحدود می شود.
این امر از نظرر هاوکینگ برای مساله سفر در زمان به منزله کشتن از روی ترحم بود. تقویت اثرات کوانتومی تابش و نزدیک شدن آن به بی نهایت یک واگرایی ایجاد می کند و منجر به مرگ مسافران زمان و بسته شدن کرمچاله می شود.
امیدوارم مورد توجه واقع شده باشه.