پرخوری حجاب تیز فهمی است . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :82
بازدید دیروز :81
کل بازدید :83092
تعداد کل یاداشته ها : 109
03/12/25
6:25 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
سعید[0]
خوشحال می شوم سوالات علمی خود را بپرسید.

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
خرداد 94[104]

تصویر

آناکسیمندر (Anaximander):

آناکسیمندر ( حدود 610 تا 546 ق.م) نیز از اهالی میلتوس بود و شاگرد تالس، نظر او بر این بود که:
((اگر همه چیز از آب بودند، مدت ها قبل همه چیز به آب بازگشته بود.))
او این پرسش را مطرح می کند که آب چگونه می تواند باعث پیدایش آتش (که ضد آب است) شود. ارسطو گفته ی او را به این صورت بیان می کند:
چنانچه واقعیت غایی (( چیز مشخصی مانند آب بود، عناصر دیگر به وسیله ی آن منحل می شدند. زیرا عناصر مختلف با یکدیگر تقابل دارند...اگر یکی از آن ها نامحدود می بود، امروزه عناصر دیگر وجود نداشتند.))

توجه داشته باشید:
اگر این دیدگاه را بتوان به دقت به آناکسیمندر نسبت داد، در این صورت وی بیانگر یکی از اولین دیدگاه های اصل آنتروپی(entropy) است،که به موجب آن همه ی چیزها گرایش به نوعی وضعیت تعادل دارند.

از دیدگاه آناکسیمندر، ماده ی غایی پشت این چهار عنصر، خود نمی توانست یکی از آن عناصر باشد. چنین ماده ای می بایست چیزی نادیدنی، نامشخص و نامعین باشد که او آن را بی مرز یا نامحدود (apeiron) چنین ماده ای می بایست بی مز، نامحدود و نامشخص باشد چون هر چیز مشخصس با همه ی چیزهای مشخص موجود دیگر در تقابل قرار دارد.(آب آتش نیست، آتش هوا نیست و هوا خاک نیست) اما (( بی مرز )) چون همه چیز است با هیچ چیز در تقابل قرار دارد.
به نظر می رسد آناکسیمندر بر این تصور بود که (( بی مرز )) در اصل در یک گرداب کیهانی بزرگ بلاوقفه حرکت می کرده و بر اثر نوعی فاجعه (انفجار بزرگ؟) متوقف شده است.
این فاجعه باعث شده که فطب های متضاد(خشک و تر، سرد و گرم) از مدار جدا شوند و در مقابل ما همچون کیفیت هایی جداگانه و چهار عنصر اساسی ظاهر گردند: خاک، آب، هوا و آتش.


و در آخر آناکسیمندر کتابی منثور نوشت که یکی از اولین کتاب های این چنینی در نوع خود بود. اما پاپیروس دوام زیادی ندارد، و از آ« تنها یک قطعه عجیب و بامزه باقی مانده است:
(( و چیزها از کدام سرچشمه می آیند که وقتی ویران می شوند به ضرورت به آن باز می گردند، زیرا از مجازات رنج می برند، و چون به حکم زمان مرتکب بی عدالتی می شوند آسیب های یکدیگر را جبران می کنند. ))


  
  
فیلسوفان پیش سقراطی
قرن های ششم و پنجم ق م


تصویر


تالس (Thales):

نخستین تجلی فلسفه در سه نسل از متفکران، متعلق به کلونی کوچک میلتوس(miletus) واقع در ساحل آسیای صغیر(ترکیه ی امروز) در قرن ششم ق م است. اولین فیلسوف به ثبت رسیده تالس میلتوسی(حدود 570 ق.م) است. ظاهرا او کتابی ننوشته، یا اگر نوشته مدت ها قبل از میان رفته است.
چنانچه به ارسطو و مفسرانش اعتماد کنیم، تالس برهانی شبیه به مطالب زیر عرضه کرده است:
اگر تغییری در کار باشد، پس باید چیزی باشد که تغییر کند و در عین حال تغییر نکند. پشت تکثر ظاهری چیزها باید نوعی وحدت وجود داشته باشد. نوعی یگانگی پوشیده در کثرت ظاهری جهان. در غیر این صورت، جهان جهان نخواهد بود و به گروه های ناپیوسته ای از قطعات بی ارتباط بدل خواهد شد.
لذا ماهیت این جوهر یگانه کننده و در نهایت تغییر ناپذیر چیست که در هیات تغییر دایمی بر ما پوشیده است؟
تالس نیز مانند اسطوره سازان پیشین از چهار عنصر هوا، آتش، آب و خاک اطلاع داشت. او بر این گمان بود که در نهایت باید بتوان همه ی چیزها را به یکی از این چهار عنصر تقلیل داد.
از میان همه ی عناصر، تغییر و تحولاتی که آب از سر می گذراند از همه آشکارتر است. رودخانه ها به دلتاها و آب به یخ و دوباره آب بدل می شود. سپس می توان آن را به بخار تبدیل کرد که هوا است، و هوا به هیات باد، آتش را شعله ور می سازد.
واژگان اصلی تالس به این شرح است: (( نخستین اصل و ماهیت پایه ای همه ی چیزها آب است. ))


این نتیجه گیری آشکارا غلط امروزه نه به دلیل محتوا، بلکه به پاس فرم . پیش فرض پشت آن ارزشمند شمرده می شود. به لحاظ فرم، میان این دعوی که ((همه چیزها از آب تشکیل شده اند)) و ((همه چیزها از اتم ساخته شده اند)) جهش بزرگی وجود ندارد. همچنین حاوی این پیش فرض است که (( پشت ظواهر، یک جوهر غایی وجود دارد که در عین بی تغییر ماندن خودش)) تغییر را توضیح می دهد.
از این دیدگاه تالس را می توان نخستین فیلسوفی شمرد که پروژه ی تقلیل گرایی(reductionism) را معرفی کرده است.
تقلیل گرایی:
نوعی روش است که شیئی را که رو به روی ما قرار دارد در ظاهر متعلق به نوعی از چیزها می داند، اما نشان می دهد که در سطح عمیق تر و پوشیده تری از تحلیل، ای شئ را می توان به نوع پایه ای تری از چیزها تقلیل داد.( این پروژه معمولا یکی از کارکردهای مهم علم جدید به شمار می آید )
با تاسف باید سه فکر دیگر را نیز که ارسطو به تالس نسبت می دهد را ذکر کنم:
الف: به همان صورتی که یک کنده ی درخت روی یک استخر سناور است، زمین نیز روی آب شناور است.
ب: همه چیز آکنده از خدایان اند.
ج: آهن ربا باید دارای روح باشد زیرا می تواند حرکت ایجا کند.

  

ادامه تعریف فلسفه:
این طور نیست که ناگهان نوعی خداناشناسی جسور سربرآوده و همه تبیین ها یا محدودیت های دینی را نفی کرده باشد.
در واقع خداناشناسی آن طور که امروزه فهمیده می شود، در دنیای باستان ناشناخته بود. کاری که این لاسفه اولیه یونانی کردند قالبریزی دوباره ی معماهای همیشگی مربوط به واقعیت، با تاکید بر عملکرد پدیده های طبیعی به جای خدایان بود.
به عنوان مثال آن ها کیهان زایی (cosmogony) (نظریه های مربوط به پیدایش جهان) را کنار گذاشتند و به جای آن کیهان شناسی (cosmology ) )نظریه های مربوط به چیستی جهان) را ترویج کردند.
این جهت گیری کدید منادی آغازهای شیوه ی تفکری بود که یونانیان اندک زمانی بعد آن را فلسفه (دوست داشتن خرد) نامیدند.


ما می توانیم در این تلاش های اولیه، آن چیزی را ببینیم که امروزه رشته های اصلی فلسفه را تشکیل می دهند:
هستی شناسی(ontology) : نظریه های مربوط به هستی
معرفت شناسی(epistemology): نظریه های شناخت
آکسیولوژی(axiology): نظریه ی ارزش
اخلاقیات یا فلسفه اخلاق(ethics – moral philosophy): نظریه ی رفتار درست
زیبایی شناسی(aesthectics): نظریه ی زیبایی یا نظریه ی هنر
منطق(logic): نظریه ی استنتاج صحیح


در واقع نظریه هایی را که در یونان باستان مطرح شد، می توان به یک اندازه سرچشمه علم و فلسفه ی غرب به شمار آورد. هرچند در آن روزگاران طرح چنین تمایزی امکان پذیر نبود. با قدری تسامح می توان گفت علم به مسائلی می پردازد که می توان آن ها را به روش تجربی حل کرد.
با قرار دادن رویدادهای قابل مشاهده ای که ما را گیچ می کنند در چهارچوب قوانین طبیعی و نشان دادن این که چگونه این قوانین به گونه ای علی با آن رویدادها مرتبط می شوند.
از سوی دیگر، فلسفه به مسائلی می پردازد که بیشتر رویکردی نظری را طلب می کنند تا تجربی. این قبیل مسائل غالبا به تحلیل مفهومی(conceptual analysis) (بررسی منطقی اندیشه های کلی) نیاز دارند تا مشاهده یا جمع آوری داده ها.


  

سلام خدمت تمامی دوستداران خرد( فیلسوف) :

((با توجه به اینکه لازمه درک فلسفه تمامی فیلسوفان غرب جستجویی طاقت فرسا را می طلبد. برای راحتی دوستان جوینده حقیقت در این جستار سعی بنده بر این است که تاریخچه ای از سیر ظهور و تکامل فلسفه غرب را بنگارم.))

در ابتدا تعریفی از فلسفه را ارائه می دهم و در ادامه هر زمان امکانش بود طی پست های متوالی فلسفه فلاسفه مختلف را از ابتدا تا کنون قرا می دهم. تا شاید قدمی باشد برای رسیدن به حقیقت.

 


فلسفه چیست:
واژه یونانی لوگوس (logos) از ریشه واژه انگلیسی لاجیک (logic) ب معنای نظریه یا مطالعه یا توجیه چیزی آمده است. بنابراین لوگوس نوع معینی از اندیشیدن درباره جهان را مشخص می کند. نوعی تحلیل منطقی که چیزها را در بستر منطق قرار می دهد و آن ها را صرفا به نیروی اندیشه تبیین می کند.
فرض بر این بود که این تمرین فکری به خرد (Sophia) منتهی می شود. و کسانی که زندگی خود را وقف لوگوس می کردند، دوستداران خرد (philo) به شمار می آمدند و فیلسوف نامیده می شدند.


این پرسش مطرح می شود که پیش از فلسفه یا لوگوس چه چیزی وجود داشت؟

آنچه وجود داشت میتوس (mythos) بود:
شیوه ای از اندیشیدن که جهان را در بستر سرچشمه های ماوراء طبیعی آن قرار می داد. میتوس چیزهای دنیوی را منتسب کردن آن ها به رویدادهای استثنایی و گاهی مقدس توضیح می داد و باعث شدند جهان « گونه باشد که اکنون است.
در مورد یونانیان میتوس به معنای دنبال کردن امور دنیوی، در کردارهای نمایشی خدایان کوه المپ بود. روایت هایی که این سرچشمه ها را توصیف می کنند، یعنی اسطوره ها، نه تنها تبیین کننده اند، بلکه به لحاظ اخلاقی نیز نمونه و به لحاظ آئینی آموزنده اند.
به عبارت دیگر، آن ها قواعدی را عرضه می دارند که چنانچه همگان از آن ها پیروی کنند، مبتای یک جامعه ی اصیل با هم زیستن ایجاد خواهد شد.
اسطوره ها این مزیت را داشتند که یک دنیای اجتماعی کامل خلق می کردند که در آن همه کردارها معنادار بودند
بدی آن ها این بود که جوامعی ایستا خلق می کردند که در مقابل نوآوری مقاومت می کرد . به گفته ی عده ای دروغ بود.


سپس، دست کم براساس روایت سنتی، فلسفه ناگهان وارد صحنه شد.

بگذریم مقدمه طولانی شد. خواهشمندم دوستان اگر احیانا نظری دارند از گفتن آن ما را مفتخر کنند تا دیگر دوستان نیز استفاده کنند.

ادامه دارد...


  
<   <<   21   22