
فردیناند دو سوسور:
هر چند ساختار گرایی تأثیر مهمی بر فلسفه بر جای گذاشت، اما به واقع از علوم اجتماعی آغاز شد. و خاستگاه آن در تلاقی گاه قرن های نوزدهم و بیستم، کار زبانشناس سویسی فردینان دو سوسور (1913-1857) بود.
در کتاب درس های زبان شناسی عمومی که پس از مر~ او انتشار یافت، سوسور ضمن موافقت با عمل گرایان معاصر و پیش بینی دیدگاه های ویتگنشتاین در سال های بعد، این نظر را مطرح کرد که ((معانی)) به هیچ وجه اسامی جوهرهای ثابت نیستند(برخلاف عقل باوران) و همین طور هم اسامی تجربه های حسی ( برخلاف تجربه باوران).
به گفته ی او معنای یک پدیده ی زبانی، کارکردی از جایگاه آن در ساختار شالوده ای زبان است. این موضوع زبانی نه با ویژگی های ذاتی مثبت خود، بلکه در رابطه ی منفی اش با سایر اجزاء نظام زبان تعریف می شود.
هم به لحاظ آوایی و هم به لحاظ معنایی واژه ((بد)) به این دلیل بد است که واژه دیگری مثل ((بود))، ((باد)) یا... نیست.
از دیدگاه سوسور زبان نظامی از نشانه ها است. هر نشانه ترکیبی از یک صدا (یا تصور صدایی) و یک ایده(یا مفهوم) است. اولی دال و مدلول نامیده می شود.( این فرق گذاری واژه ی شناختی برای همه ی متفکران ساختارگرا اهمیت اساسی دارد)
یک صدا فقط هنگامی می تواند یک نشانه باشد که با یک مفهوم پیوند داشته باشد.
بنابراین باید نظامی از قراردادها وجود داشته باشد که صداها را با مفاهیم مرتبط سازد. زبانشناسی سوسور این نظام را مطالعه می کند.
یکی از تاکیدهای عمده ی نظریه ی سوسور بر دلبخواهی بودن ماهیت نشانه است. به بیان دیگر، رابطه ی میان دال و مدلول صرفا قراردادی است، نه طبیعی.واژه ی ((گربه)) می توانست بر ((سگ)) دلالت داشته باشد. اما تصادفا این طور نشده است.
میان واژه ی گربه و تصوری که ما از آن گربه سان بخصوص داریم، هیچ گونه پیوند طبیعی وجود ندارد.
در این میان استثناهایی وجود دارند که ((نام آواها)) نامیده می شوند.
اما حتی این ها نیز معمولا دلبخواهی تر از آن چیزی هستند که به نظر می رسند. صدای سگ ها در کالیفرنیا (( بو-وو))، اما در فرانسه ((اوا-اوا))، در آلمانی ((وو-وو)) و در ایتالیایی ((بو-بو)) است.
این وجه از نظریه ی سوسور، دارای نوعی پیامد فلسفی ضد افلاتونی است.
نشانه در هر دو انتهای آن دلبخواهی است. به عبارت دیگر، در هر دو انتها هیچ گونه مطلقی وجود ندارد.
بنابر این دال و مدلول هر دو صرفا موجودیتی نسبی اند.
آنها فقط تا جایی وجود دارند که به موجودیت های دیگر مرتبط می شوند و این رابطه صرفا رابطه ای منفی است.
سوسور درباره ی نشانه ها می گوید:
((دقیق ترین ویژگی آنها این است که آن چیزی هستند که دیگران نیستند))
سوسور زبان را با شطرنج مقایسه می کند( کاری که ویتگنشتاین هم بعدها انجام داد)
شکل مهره های شطرنج دلبخواهی است، هر شکلی مادام که یک مهره ی بخصوص را از مهره هایی با کارکردهای متفاوت تفکیک کند، کا خود را انجام می دهد.
هویت یک مهره ی شطرنج(با یک دال، یا یک مدلول یا یک نشانه) به جوهر ذاتی آن وابسته نیست، بلکه کاملا تابع تفاوت های درونی نظامی است که به آن تعلق دارد.
به گفته ی سوسور:
(( فقط تفاوت ها وجود دارند، بدون هر گونه وجه ایجابی))